روزهایم را با چشمانت شروع میکنم
هر ظهر غذای مورد علاقه ت را درست میکنم
عصر برایت قهوه می آورم و با بوی قهوه و دستانت عاشقی می کنم
برایت بلند بلند شاملو می خوانم و بعد با یک موزیک خوب با تو می رقصم
شبها... وای، شبها اما هیچ کاری از دستم بر نمی آید
تا صبح به سقف نگاه می کنم
کاش این قاب عکس لعنتی ات حرف می زد
تا شبها هم آرام با صدایت می خوابیدم ...
ZibaMatn.IR