خون انگور کجائی
ژاله می بارد از آن کوچه که مهتاب شدی
تو چه هستی که در آیین دلم باب شدی ؟!
من که یک عمر دلآشفته و حیران تو ام
تو بگو! تاب کدامین دل بی تاب شدی
مستی چشم تو را آینه می فهمد و بس
خون انگور کجایی که چنین ناب شدی
می شد ایکاش بدانیکه چه کردی با من
تو پری زاده که در لوح دلم قاب شدی
شبی ایکاش ببینم به تماشای خیال
که به بازوی دلم گوهر شبتاب شدی
من و این برکه بارانی چشمان ترم
و تو همصحبت نیلوفر مرداب شدی
بی جهت شاه نشین غزل ما نشدی
سببی بوده اگر سرور و ارباب شدی
علی معصومی
فایل صوتی👇
https://shereno.com/members/mp3/612121.mp3
ZibaMatn.IR