بوسه ی چشم تو بر شعر من ای یار خوش است
شاعر چشم تو بودن به چه بسیار خوش است
از تو دل کندن و دوری به خدا ممکن نیست
بهر تو شعر سرودن با دل زار خوش است
شهره ی شهر تویی غیر تو دلداری نیست
دل سپردن به وفای تو وفادار خوش است
وای از این عقربه ها ساعت بی تو ماندن
در فراق تو دهم تکیه به دیوار خوش است
بی تو هر لحظه دلم شوق رسیدن دارد
چشم بر راه تو در نیمه شب تار خوش است
حلقه ی اشک شده همدم چشمان ترم
در فراق تو تب و ، این تن بیمار خوش است
حال شعر و غزل و حال دو چشمم خوش نیست
بوسه ی چشم تو بر شعر من ای یار خوش است
مجید رفیع زاد
ZibaMatn.IR