اندوه
چون پرنده ای پر و بال شکسته می خواند فراز خانه ام،
دیگر این دل شبی نیست به نیایش ستاره چلچراغ نیاویزد،
فراز خیمه های خاک،
این گونه که فرو میشکنم،
کوه به فریاد است
و درخت اشارتی ست تا در سرا پرده سبز بنشینم.
برای دلی که بارانی ست،
برای ستاره ای که می سوزد،
در تنهایی آسمانی هیچ به تماشایش نیست.
آه ای پرستو،
تو که از هجرت جاودانه سرشاری،
بگو کدام آسمان در نگاه تو بود
که اینگونه باغ از کرانه هایت می شکند.
بگو کدام آفتاب فراز خاک خیمه می زند،
برای دلی که دیریست
شب را به گریه نشسته است..
ZibaMatn.IR