تراشیده بودم سرِ خودنویس
که ازتو بگویم ولی پا نداد
تمامِ غمم ماند در قابِ مغز
دوخط ، دفتر کهنه ام جا نداد
سکوتم قدم زد درون گلو
ترک های خود را بغل هم نکرد
مُهمّاتی از ضامنِ انفجار
سَرِ زا ، کشید و عمل هم نکرد
در این ماجرای تبانیّ درد
تحمل ندارم، پُرم، پر شده
همه شعرهای کپک خورده ام
میان سرم باغ تومور شده
کجا مانده بودی ویار زمین
که بعد از تو آدم به انسان رسید
برای جهان بینی گاوها
کتاب علوفه به حیوان رسید
از آن شب که چانه به بودم زدی
و نعش عمودی من شیحه کرد
بر این روضه ی التماس قطور
چه بد، هق هق بی امان، نوحه کرد
مُبارک، مترسک، عروسک و من
فقط لحظه ای، بی تو خوابیده ایم
و بعد از دهان بستن پلک ها
به پشت سرت آب پاشیده ایم
پس از داغ تو صفرِ ساعت خزید
به سمت نگاه گذرواژه ها
و قفلی که دیگر تحمل نداشت
از این خیمه شب بازِ در سوژه ها
من اینجا بدون تو دلواپسم
شبیه نفس، در سراشیب مرگ
درختی در اعماق پاییزِ غم
تماشاگر خودکشی های برگ
بیا شعری از ماندنت را بریز
در اوضاع تب کرده ی انتظار
و پاشویه کن باور خسته را
کنارِ خبرهای بی اعتبار
سید هادی محمدی
ZibaMatn.IR