از شعله های یاد تو آتش به پا خواسته است
بس که سوزانده مرا قلبم به غم آراسته است
این زردی روی مرا نیک تماشا کن ببین
سوخت شمع وجود من از دوریت کاسته است
نامهربان خون شد دلم عذاب قلبم را ببین
بر این قمار عشق تو زندگی ام را باخته است
ای بی وفا قلبم شکست درد عشقت از حد گذشت
شدم یعقوب کنعانی که کور در خانه مانده است
عشق تو یعنی حسرتی را در دل تا ابد کشیدن
آرزو ها در میان دستانت ولی بر باد رفته است
آهای ستاره های پاک آه از این یار ناپاک
که با ستم به یار خود به دشمن ش دلداده است
ZibaMatn.IR