زردها بی خود قرمز نشدند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خودی بر دیوار
صبح پیدا شده از آن طرف کوه «ازاکو» اما
«وازنا» پیدا نیست
گرته ی روشنی مرده ی برفی همه کارش آشوب
بر سر شیشه ی هر پنجره بگرفته قرار.
وازنا پیدا نیست
من دلم سخت گرفته است از این
میهمانخانه ی مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار.
ZibaMatn.IR