ببین زمستان جان،
بیا اول کاری سنگ هایمان را وا بکنیم... سوز و سرما با تو،
راضی کردن یار با من !
آن برف های ریز ریز با تو...
متر کردن خیابان با من !
قندیل های گوشه ی نادوان با تو ،
ماهر ترین عکاس شهر شدن با من !
سازه عاشقی با تو ...
رقص با من !
سرد ساختن دنیا با تو،
گرم کردنش با من!
لرزاندن دل با تو،
التیامش با من !
فقط قبلش رخصت بده
حسابم را با این پاییز بدقول صاف کنم،
گویا فراموش کرده من اینجا منتظر کسی هستم!
ZibaMatn.IR