برای درکم عزیزم،دچار باید بود
در انتظار کسی بی قرار باید بود
میان شهر مثل های باز و کفترها
پیاده باشی و او هم سوار باید بود
درون خلوتِ یک ایستگاه متروکه
مدام منتظر یک قطار باید بود
ببند چشم و گمان کن پرنده ای هستی
که جای باغ به دورت حصار باید بود
من از زمان رسیدن فقط دلم خون شد
برای معنیِ حالم انار باید بود
شبیه بخت کلاغی که تا ابد تیره ست
سیاه پوش غمی ماندگار باید بود
چگونه حرف دلم را به تو بفهمانم
برای درکم عزیزم،دچار باید بود
ZibaMatn.IR