جنایت پیشه روئید ه است
به دور گردنم کارم
و عشقی پوک و پوسیده است
-طناب کهنه دارم-
بُریدَش نعره ی باد و
تنم از چوبه افتاد و
تبسم بود و جلاد و
نگاه قدردان وارم
کشید از قلب من تیر و
سر و پا لمس و درگیر و
حواس خمسه آژیر و
هجوم دود سیگارم
درون سینه ام دودی!
و عشقی سرفه آلودی
که تو ذات الریه بودی
اَلا سینوهه! بیمارم
یقینانه ترین باور
به واقع عشق، حتی در
ظواهر نقش یک خواهر
شدی مسئول آزارم
سویدای دل آهن!
زنی همواره در من زن!
به من بیش از خودم هم من!
به شدت دوستت دارم
بابک سویدا
ZibaMatn.IR