زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

حرف هایت فلج
صدایت روی گسل غربت
سایه ات زخمی
چشم هایت شهادت می داد
که از آواره گی می آمدی!

گفتی بغلم کن!
و من عاشقت بودم
در بی مرزترین لحظه
با دردهایی مشترک!

من:
انگشتری بودم که در بیابان خواب هایت
پیدا می کردی!
تو:
ماه بودی،
بالای سرم
می درخشیدی...
آنقدر نزدیک
که می توانستم زخم هایت را درک کنم!

مثل گنجشکی که اعتمادش را
به آغوش دختری مهربان سپرده
[ از ترس بی رحمی شکارچی ها! ]
مثل نهنگی که در آرامش اقیانوس
ضجه اش را سکوت تفسیر می کنند!

من و تو
کسی را نداشتیم
جز خودمان!


◾سیامک عشقعلی
ZibaMatn.IR

سیامک عشقعلی ارسال شده توسط
سیامک عشقعلی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن
×