گویندبعدهرطوفانی نسیمی میزند بردل ما
گرنزدکه هیچ ویران کرداین ساده آشیانه ما
گربرتابوت برند جسم بی جان را
روح جرمش چیست کشدجسم به نمایان زنده را
به هرکس می آیدآنچه طلب کند
برمانیایدآنچه به دل افتد
پرکند خانه اش را ز امیدی فردا
به نابودی کشدناامیدی همه فراداهارا
عشق به مجنون نیامد تالبه ی گور
به کاکتوس مگرمی آیدآغوش ز ره دور
چه قفل وزنجیرکردخودش رادرخودش
خدا داندوخدابیند خدای خودش
ای پرنده بالا رو ز هرچه عقاب است
بالا رود پرنده اش هرکس که بلندپروازاست
نتوان وصف کسی کردآنچه به نمایش گذاشته است
درخت گرچه هست بلندقامت ریشه اش زیرزمین است
دنیایی که شروع شدبااشک نوزادی اش
دانست به فراموشی رسدآرزوهای درخاکش
زندگی رافال گیرندچونیک آیدخوش است
فال ماگرفتن نداردچوندانیم خوش است
کرم ابریشم چه میدانست قفسش حکم آزادی اوست
توکل کن به او.خدای تو همان نجات دهنده ی اوست
.نگین رازقی.
ZibaMatn.IR