عاقل باش
کنار هر که می گردی رفیق و یار و یکدل باش
چنان آئینه ای در پیش چشمان مقابل باش
جهان جای مکافات فریب و مکر و تزویر است
تو هم یک صحفه ای از دفتر حل المسائل باش
نکردی باخودت تدبیر آرام و قرارت را ؟
به تو تا کی بگویم ؟ ای دل دیوانه عاقل باش !
میان پهنه امواجی از دریا چه می خواهی ؟
کمی هم وامدار آفتاب سمت ساحل باش
شکایت می کنی از بی وفائی ها ولی ای جان
درون خویشتن در جستجوی این دلایل باش
شرنگ عاشقی غیر از تمنای حقیقت نیست
مهیای شراب تلخ این زهر هلاهل باش
شبی در پرنیان آرزو با چشم تر گفتم
برای دیدن چشمان آن دُردانه قابل باش
♤♤♤
✍علی معصومی
ZibaMatn.IR