خان روستا ملا غضنفر رو باغبون میکنه و خودش با کلی خدم و هشم میره مسافرت
بعد از چند مدت میبینن ملا گوشه باغ نشسته داره زار زار اشک میریزه
ازش میپرسن
چرا داری گریه میکنی
ملا با چشمای گریون و گلوی بغض گرفته جواب میده
گلا دارن خشک میشن
میگن خوب چرا بهشون آب نمیدی مگه باغبون خان نشدی؟
ملا میگه چرا شدم ولی خان وقتی داشت میرفت سفر بهم گفت:ملا تا من برمیگردم همینجا بشین از جات تکون نخور...
ZibaMatn.IR