به باغچه رفتم
گل های رنگین دیدم
اما بوی تو نبود...
به درخت نگاه کردم
برگ هایش رفته اند
مثل دوستان من...
در این پاییز زرد
برگ ها می ریزند
من هم ، مثل آن ها...
به دریا نگاه کردم
امواج آرام بودند
مثل قلب من...
در این شب تاریک
فقط چراغ خیابان
رفیق من است...
مپوشان بر دلت پیرآهن شب
مشو سرمایه اهریمن شب
بخند و مهربانی کن به دنیا
بِکَن آغوش خود را از تن شب...
اگه دریاچه را دیدی دوباره
بگو با ماهیان بی ستاره
که در دنیای سبز مردم دشت
دل ناپاک (سَد) جایی نداره...
خزان بر دفتر شعرم خزیده
لب خندان من را غم خریده
صدای ضربه های تیشه ی شب
به باغ سبز ایمانم رسیده...