پروانه ی خیال تو در قاب ،میخکوب
عطری که از تو مانده به جا ، خاطرات خوب
دنیا چقدر فاصله انداخت بین ما !
تو جنگل شمالی و من ساحل جنوب
تنها ترین درختم و غم نوک می زند
تَق تَق تَتق به زندگی ام، مثل دارکوب
چیزی شبیه پنجره های شکسته ام
از من چه مانده است به جز چند چار چوب؟
مانند رود می روی و ردّ پای تو
در ذهن دشت های جهان می کند رسوب
تو در کمال هستی و من در زوال، آه
تو قلّه ی طلوعی و من درّه ی غروب.
رضا حدادیان
ZibaMatn.IR