اگرچه دستانم بسته است و پاهایم توانی برای رفتن ندارد...
اگرچه سالهاست فریاد در من مرده است ...
و نگاه خسته ام در اسارت اشکها واژه واژه های غم را تداعی میکند...
اگرچه خستگی در من حبس شده و خیال رفتن ندارد..
اما میدانم روزی تمام این دردها، خستگی ها،غم ها،محدودیت ها ،ناتوانی ها،...که در من پیله کرده است پروانه هایی🦋 خواهند شد از جنس باور و ایمان من که هیچ غل و زنجیری نمیتواند باور پروازشان را اسیر دنیایی کند که سراسر قفس است ...
.
.
✍عارفه عطائی
ZibaMatn.IR