پیش ترها، روزهایم را تنها می گذاشتم و
در پی گل های بابونه ی دوست داشتنی
سایه به سایه، ابر غم را کنار می زدم و
به بلندای امید صعود می کردم
آنگاه به تماشای آسمان پر ستاره ی عمر کمر خمیده ی خود می ایستادم.
پیشترها خودم را زده بودم به بی تفاوتی تاریخی و
بی خیال و یاغی گونه، در شب های بسیار تاریک
آواز برای خورشید بر می آوردم
و بر جاده های گرسنگی، نقش نان را می کشیدم.
اکنون بعد از آشنایی با تو و نفس های پر حسرت شعر غمگین پشیمانی از زیستن را
پر از تصاویر این زندگی تلخ، کرده ام
اکنون باید زیر چتر آن عشق عظیم
هرچه سیاهی را سپید کنم
غم و امید را زیبایی
و جنگل را به باغچه ی شادی
و خودمان نیز آوازی انسانی شویم.
عبدالله سلیمان (مه شخه ل)
برگردان: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR