خواب دیدم که آمده ای
پاییز بود و زوزه ها داشتند خانه باد را
از جا می کندند.
شب از کاسه اندوه،
برای آسمان می برد
و من/
زیر نور بلند شمعدانی ها
انگشتان شعرم را
در خون می شستم.
تو آمدی!
دنبالم می گشتی
در همان شعری
که گمت کرده بودم
برایم دسته ای حسرت زرد آورده بودی
و شاخه ای شکسته/
از پاییز.
دیدم که
با برگی از پشیمانی
بال زخم هایم را می بندی
شب بود که آمدی!
شب/
مثل همه روزهای بعد از تو
زیبا حسینی جیرندهی
ZibaMatn.IR