زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

غزل «دامن» 😊

جز پیش من پیش کسی دامن نپوشی
عشقم لباسِ باز و مُستهجن نپوشی

رسوا شدی ترشیدی از چشمم نبینی
لولو شدی چادر سر خرمن نپوشی

با خواهر دیوانه ات ابیانه رفتی
با دُکمه های باز ، پیراهن نپوشی

با آن کمر که امپراطورش شریف است
قبل از عروسی با خودم ، ساتن نپوشی

پایین پُفی کوتاه آزاد بُرِش دار
بالا تنه چسبانِ وا گردن نپوشی

من را ببین یک شب که من رفتم به تهران
دوره نیفتی مانتوی روشن نپوشی

شال نخی یا روسری های سُر و سرخ
جانِ مُجی در کوی و در برزن نپوشی

یک دفعه بی جوراب با شلوارک لی
چشم از رگ غیرت که دارم من نپوشی

کیمونوی ابریشمی کیپائوی تنگ
سارافون بی بند و بار ای زن نپوشی

کوتاه باد آن پاشنه آن موی کافر
من هم نبودم لیکن و الکن نپوشی

این ساق شیطان است بنیادش بر افتد
شلوار جین با ساق مَرد افکن نپوشی

با بشکن و بالا بینداز و قر و فر
چیزی که لذت میبَرد دشمن نپوشی

مجتبی شریف
شهریور ۱۴۰۰
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن
×