با طلوع صبح و
رقص گلبرگِ شقایق و نسیم
و به همراه گل شمعدانی
که لبِ پنجره ها می خندد
من تو را
هر لحظه
هر کجا
می خواهم
و تو را
می خوانم
با سرودِ رودی
به دل تنگ و نگاهی که تو را منتظر است
ای که چون مثنوی عشق
به سرمای شب پاییزی
می سرایم تو و این قافیه ی پر غم و تنهایی را
می سرایم تو را ...
بادصبا
ZibaMatn.IR