زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

کوچک که بود آرزوهایش را نوشت و آن را در جوی کنار خانه رها کرد و چشمانش را بست و مکان آن را در هر لحظه تا رسیدن به مقصدش تصور کرد.
صدای فریاد آرزوهایش، در هیاهوی باد گم شده بود و او ،خودخواهانه آنها را در دنیای عدم و نیستی رها کردو اینگونه بود که دخترک دیگر هیچ آرزویی نداشت،دخترک دیگر هیچ پژواکی را نشنید، موهایش صورتش را نوازش می کردو دخترک شادمانه فریاد میزد: اکنون جهان ، قد یک لالایی در آغوش من جا گرفته

دلا ، اکنون سکوت دخترک را تماشا کن که چگونه بی رحمی را در شب ،زیبا به تصویر می کشد؟! ..............


......... نویسنده : فاطمه مهری ..........
ZibaMatn.IR

روز نوشت نیمچه ماما ارسال شده توسط
روز نوشت نیمچه ماما


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن