زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

صداش پر از بغض بود و گِلِگی میکرد از آدرس خونه ای که براش آشنا نبود؛
میگفت اگه اون خونه ی یه آدم غریبه بود:نقش و نگارش،در و دیوارش ، وسایلاش هر کدومشون برام یه جذابیت خاصی داشت، اما الان چیزی که نمیدونم چیه مانع از رفتن من به اون خونه میشه.
میتونستم حس کنم عمق روزایی که تو اون چارچوب سپری کرده و بارِ غمی که مانع از به دوش کشیدن اون خاطرات میشه و تبدیل به بغض شده رو، با این حال باید بهش یادآوری میکردم که؛ وقتی از بام شهر به خونه هایی کنار هم چیده شده نگاه میکنی،ممکنه ساختار همه اشون یک شکل باشه و ابزاری که استفاده شده ،هم یک شکل اما وجود آدمایی که تو اون چارچوب زندگی میکنند، حرف هایی که میزنن، محبتی که شکل میگیره و در نهایت چیزی به اسم خاطره میمونه و از اون چارچوب یه خونه میسازه، خونه ای که تبدیل به جایی برای پناه بردن یا یادآور پناهگاهی که راهش مسدود شده میشه؛ آره آدما با کاراشون،با رفتاراشون،با تفکراتشون برای تو با آجر های نامرئی خونه میسازننو در طول زمان  ما یادمون میره که خونه اصلی تو قلب آدماست.

✍سارا عبدی
ZibaMatn.IR

سارا عبدی ارسال شده توسط
سارا عبدی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن