چشم و بیداری کجا
سینه ام آتشفشان و لهجه ام نجوای رود
غیر از اینها قسمت ما توی این عالم چه بود!
همنوای بیقراران است و همپای نسیم
هر که از حال و هوای ما غمی را می سرود
کیمیای لحظه ها سرمایه های عمر ماست
ما که دادیم از کف خود زندگانی را، چه سود!
عقل و هشیاری کجا و چشم و بیداری کجا؟
خواب غفلت آمد و هوش از سر ما هم ربود
هر بهاران با دل امیدواران یار باش
ای امید باغ و بستان شوکت باران، درود
♤♤♤
✍ علی معصومی
ZibaMatn.IR