شبی بر چشم من موی سفید همسرم افتاد
و اشکی گونه غلطید و به روی بسترم افتاد
میان ابرهای روشن و تارِ ترِ گیسو
به دام افتادم و صد واژه از چشم ترم افتاد
به یاد آمد گل سرخِی میان موج گیسویش
و هُرم آتش عشقی که بر خاکسترم افتاد
غزل در حلقه های موی تاتارش چنان پیچید
که از تیغِ جنون خونِ جگر بر دفترم افتاد
قرارم در فغان آمد به رقص بافه ی مویش
به استشمام عطر طُره حالی بهترم افتاد
شمیم موج افسونگر مشامم را چنان پوشید
که ساحل وار آغوشم نسیمی خوشترم افتاد
دلم می میرد از تصویر ایام زمستانش
به برفی اینچنین لرزی درون پیکرم افتاد
مضاعف بر زبان دارم ، وَ میدانم که میداند
عقیق بی نظیری بود و بر انگشترم افتاد
....✍️.آدل آبادانی
ZibaMatn.IR