غم پشت غم،
درد پشت درد،
رنج پشت رنج،
تازیانه پشت هم،
بی وقفه، مداوم، هر دم
مگر این جان، جان او نیست؟
مگر این نفس، نفس او نیست؟
مگر این خوان، خوان او نیست؟
بغض در گلو مانده را چه باید کرد؟
اندوه در سینه مانده را چه باید کرد؟
تا شقایق هست زندگی باید کرد؟!
غم همچون پیچک همنشین من شده،
هر شب، شب نشین من شده،
پیچک وار آرزوها را در بر گرفت.
این شب را چرا سحر نیست؟
بامداد را چه شد؟
و او در آرزوی لبخند دختر گل فروش.
هیچ
ZibaMatn.IR