ویرانه شدم خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم انگیز جدایی
فریاد سکوت من دلخسته بلند است
گر چه نرسیده است به گوش تو صدایی
در می زنم آنقدر که آخر به روی من
در را بگشایی به تمنای گدایی
شاهی و دلم مهره ی شطرنج توباشد
خواهم که تو تنها به دلم راه گشایی
باید برسم سهل به آغوش نگاهت
باید برسم با تو به یک نان و نوایی
بی روی تو تاریک شده خانه جانم
بر بام دلم کاش که چون ماه بر آیی
با خواب و خیال تو خوشم عشق محالم
شاید که تو در خواب در اندیشه ی مایی
آغوش گشودم که برای تو بمیرم
هر وقت دلت خواست به این خانه بیایی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
ZibaMatn.IR