متن عشق محال

به تماشای تو قانع شده ام هر شب و روز...


چون که دستم به موهای پریشان تو هرگز نرسد...

نَشین اینجا عزیزِ من
زمین جای تو و من نیست
تو برفی، آرزو داری
زمین جای رسیدن نیست...

ویرانه شدم خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم انگیز جدایی

فریاد سکوت من دلخسته بلند است
گر چه نرسیده است به گوش تو صدایی

در می زنم آنقدر که آخر به روی من
در را بگشایی به تمنای گدایی

شاهی و دلم مهره ی شطرنج توباشد
خواهم که...

ویرانه شدم خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم انگیز جدایی

فریاد سکوت من دلخسته بلند است
گر چه نرسیده است به گوش تو صدایی

در می زنم آنقدر که آخر به روی من
در را بگشایی به تمنای گدایی

شاهی و دلم مهره ی شطرنج توباشد
خواهم که...

شعرم تو را آبستن است، اما
من خسته ام ول کن خیالم را

چون سایه ای در دلِ شب گم شو
با خود ببر عشقِ محالم را..

ارس آرامی

شعرم تو را آبستن است، اما
من خسته ام ول کن خیالم را

چون سایه ای در دلِ شب گم شو
با خود ببر عشقِ محالم را

ارس آرامی

شعرم تو را آبستن است، اما
من خسته ام ول کن خیالم را

چون سایه ای در دلِ شب گم شو
با خود ببر عشقِ محالم را...

ارس آرامی

باتو هستم میوه ی ممنوعه ، ای عشق محال
پیش تو ای کاش بودم لحظه ی تحویل سال