تماشایی ترینم
بیا تا ببینمت
من از فعل های سوزان نبودن می ترسم
بگذار پناه ببرم به امن بودن تو
این حجم سنگین از نبودن ،
جا نمیشود درون باغچه قلب من
کاش بدانی که تنها با یاد تو خارهای زندگی را وجین می کنم
و هرروز شاخه گلی در گلدان روز مرگی هایم میگذارم
کاش بدانی پیچک زیبای من ،
چقدر تنیده ای به چرخه افکارم....
برگریزان عمر به ناگاه سر میرسد
بیا تا ببینمت
نازی دلنوازی
ZibaMatn.IR