سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
برفحاصل عشق بازیابر هاستوباراناشکِ شوقِ رسیدنآن ها...
عاشق جمعه ها هستمهوایش بوی تو را دارد......
کاش در پایانِ تموزهمزمان با فصلِ ترک های اناردل من بر میداشت،ترکیهرچندخُردو زِ طعم مَلَسِ غم هایشصاحب این خانهبانگ خوش سر میداد... ....
من ،چشم هایی پر از دردخانه ای پر از وهمو قامت زنانه ای در درگاهِ رفتن مطلق،راهی سفر شده ای مسافرسوغاتی ام از خیانتت چه خواهد بود ؟؟...
این غوره هاشراب خواهند شدو انقدرجای خالیت را پر خواهند کردکهحلوایمنوبرانه ی بهارت باشد...تورا جان باراناینبار صبر نکن ......