سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
اثرانگشت توروی دل عاشق هست حرفای قشنگی که بهم زدی یادت رفت تویی که قلب منوبااحساست لمس کردی نمیشه سمت دلم بانوجانم برگردی...
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی تا تو منظور منی شاکرم از بینایی...
دخترت را بغل بگیر و بخند، توی گوشش بگو صبوری کن!حرفهایت هنوز اثر دارد دخترت مرد میشود بابا!...
پای شکسته گر چه به جایی نمیرسدآه شکستگان به اثر زود میرسد ......
مى روم گوشه ى تنهایى خود غرق شومآنچنانى که نباشد اثرى از خبرم...
گویا طلسم چشم تو بر من اثر کردچشمان تو شبھای تارم را سحر کرد...
لابه هنگام جفای روزگار از ابلهی استعجز و زاری کی اثر در خاطر جلاد داشت...
شوفاژ نمیکند اثربغل مگر کند اثر......
“مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ م بیاد، اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شوم -که می شوم- مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد”...
غریبانه شکستممن اینجا تک و تنها…دل خسته ترینم…در این گوشه دنیا…ای بی خبر از عشق…که نداری خبر از من…روزی تو آیی…که نمانده اثر از من.....