پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شام غریبان را غریبانه ترین شب در خاطره هایم میدانم المیراپناهی درین کبود...
دنیا کران کران چه غریبانه مانده ایم... ارس آرامی...
غریبانه پرسه می زنم،در کوچه های شهر... هیچ چیز آشنای من نیست؛جز: [غم هزار ساله ی تو]!لیلا طیبی (رها)...
من،چه غریبانه،،میان این همه تنهایی،،، --جا مانده ام!!! (رها)...
و چه غریبانه بغضم می گیرد در تلاطمِ لحظه های نبودنت؛)ساحل هاشمی...
تقدیرغریب ب اتمام میرسد...وپس از ان تقدیر قریب... سایه به سایه ام میماند... (:...
چندسالی است درگیر این بوده ام که اگر از کسی ناراحت بودم، دلخوری داشتم یه هرچه شبیه این ها، حرف بزنم، به او بگویم. ولی نتوانستم. آنقدر حرف نمی زنم که به خودم می آیم و می بینم فرسنگ ها از او دور شده ام، انگار که نگفته ها جاده ای طولانی بینمان کشیده باشند.حرف زدن دوای خیلی از دردهاست. حرف زدن، مشکل را حل می کند، که حتی اگر حل نکند هم کاری می کند بتوانی تمام کنی و مسیرت را جدا کنی. ما حرف نمی زنیم، ما می رویم، ناگهان، در سکوت، غریبانه..و هیچ وقت...
چه غریبانهدر دلتنگی خودت فرو می ریزیوقتی در خیالتبا کسی که جانت شده استحرف می زنیحرف می زنیاو نمی شنودتو باز هم حرف می زنی...
آه ای عشق!ای پرنده ی سرکشکه بر شاخسارِ دلم می نشینی ومانند خاطره ایدر ذهنم بیدار می مانیتو لبخندی رنگارنگیتو آن الهه ایکه گُل های وحشی در دست داریتو آن درختیکه در حصارِ جانِ من غریبینه پرستویی و نه آوازیبا آشیان های ویرانِ آویخته بر شاخه هایت که اسیرِ بادند غریبانه می گریی...
از ردِ شکستگی ِ دل ِ آدمگلی می روید سرخکه غریبانه زیباستو عطرِ عجیبشهمیشه بر پیراهن ِ صاحب ِ دل است!...
دلم می خواست کوچک می شدمآنقدر که نبینی مرابه اندازه یک واژهسبک، بی وزن، پر از فریادیا می شدم آن سیگاریکه از سر تفنن کنار لبت بودو یا فضای اطرافتکه بار هزاران حرف ناگفته داشتدلم می خواست باد بودممی وزیدم به آرامیمو هایت را می کردم آشفتهیا می رقصیدملا به لأی انگشتانتبسان مهره های یک تسبیحاما نمیدانم چراخاطره ای شدمدر امتداد غروبی حزن انگیزدر کهنه ترین پستوی فکرتکه در لا به لأی دفتر زندگی اتغریبانه و بی کس...
درفال غریبانهٔ خود گشتم و دیدمجز خط سیاهی، ته فنجان خبری نیست......
رفتی... آواره شد خانه ماندم غریبانه لعنت به بی کسی...
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالیمن چه گویم که غریب است دلم در وطنم......
رحلت غریبانه برترین بانوی زمان خود، کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام ، تسلیت باد!...
غریبانه شکستممن اینجا تک و تنها…دل خسته ترینم…در این گوشه دنیا…ای بی خبر از عشق…که نداری خبر از من…روزی تو آیی…که نمانده اثر از من.....
هیچ کس با من نیستمانده ام تا به چه اندیشه کنممانده ام در قفس تنهاییدر قفس میخوانم چه غریبانه شبیستشب تنهایی من...
هیچ کس با من نیستمانده ام تا به چه اندیشه کنم !مانده ام در قفسِ تنهایی ،در قفس می خوانمچه غریبانه شبی است ،شب تنهایی من... شب خوش...