سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
ابر تاریکم و از گریهٔ اندوه پُرم...
بگذارابر سرنوشتهرچه میخواهد بباردما چترمان خداست...
ابر اگر از قبله آید، تند باران میشودشاه اگر دزدی نماید، مُلک ویران میشود...
یک شب دعای تشنه ی ما ابر می شوداین روزگار زرد و سترون همیشه نیست...
ابرهای همه عالم شب و روزدر دلم می گریند ......
تشنه ی بارانمقصه ی ابرها را بنویستا بشویمپنجره ی چشمانم را...
طرح زیباییدر سر ابر استآبشاری به عظمت دریا...
ابردود سیگار خداستو باراناشکاهایش!به تنهایی آدم بر زمین میبارد...
به خاطر آوردمخود راابر سرگردان!...
خانهام ابریست اماابر بارانش گرفته ست...