تبر خندید به اعدام درخت
تبر کشیدی و آخر به جانم افتادی تویی که آمده بودی بهار من بشوی
چون موریانه، بیشۀ ما را ز ریشه خورد کاری که کرد تفرقه با ما، تبر نکرد
حرف هایش نشان آشنا می داد زیر گوش درخت تبر
موریانه نه! این کابوس تبر است که درختمان را ذره ذره می خورد
دور از تو درختی خشکیده... عاشق تبر!!
خاکسترم گفت آتش را می بخشم تبر را هرگز...
هر چه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد