یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
من در آغوش دلتنگی هایم جا دارم.......
یاد آن حال خوبی، که دگر نیست بخیر...!...
کس نیست پرسد حال دل من آتشی در سینه دارم یاران.....
باران می بارد ، روی شیشه های تر خاطرات تلخ...
فراموشی درکار نیست نهایتش دیگه حرفی ازش نمیزنی🖤...
اوج درد برای من هنگام عبور تو از پیشم بود......
ناجوانمردانه دنیا ریشه ام خشکاند و رفت......
اقیانوسی از جنسِ اشک های شورِ چندین ساله ام...
این روزهافقط شبمرا میفهمد ،،،...
غم چو چنگیز شبیخون زده بر شهر دلم....
بی تو، بی تو چقدر ثانیه ها سال اند.....