بغلم را پوشیده ام
چقدر تن خور بدنم است.
صدیقه بیگلری
وقت تنگ بود ،بوسیدمش
انقلاب شد ..
صدیقه بیگلری
تَورم از لبانم بردار،
تحریمِ بوسه هایمان بیست ساله شد..
عکاس
آلبوم را ورق میزنم،
در همه یِ عکس ها تنهام
کاش عکاس ِ خیال بودم،
خیال تو را
کنارم پی در پی عکس می انداختم...
های زمستان!
همین که یخ ها را
از روی ِ کبودی های زیر چشمانت کنار بزنم
بهار سبز می شود ..
موهایم رنگ صبح به خود گرفت ،برگرد!
بی تو،
بی تو چقدر ثانیه ها سال اند..
چه بغل هایی که در تابوت تنم پوسید
و
بوسه هایی که در غلاف ِ لبانم جا ماند
ظهور کن!
تا مومن شوم به غارت بغل هاُ
تیغ بوسه هایم..
دوست دارم آرزوهایم را روی لبانت نقاشی کنم
هر بار که بخندی،
آرزویی در چال گونه ات میافتد
و
برآورده میشود.
صدیقه بیگلری
موهایم رنگ صبح به خود گرفته،
برگرد!
صدیقه بیگلری