متن صدیقه بیگلری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات صدیقه بیگلری
دوست دارم
آرزوهایم را
روی لبهایت نقاشی کنم،
با زبانی از پرندگانِ خاموش
و رنگی که فقط در خوابِ ماهیان دیده میشود.
هر بار که بخندی،
چالهای از زمان
در گونهات دهان باز میکند،
و یک آرزو،
با چترِ نیمسوخته،
در آن سقوط میکند،
تا در طلسمِ دهانت
باران شود.
شعر
مارِ نامرئی
دورِ استخوانِ زبانم میپیچد.
خواب…
آسمان فرو ریخت روی زمین!
صبح گم شد!
گلوله خورد
به تنم؟
نه...
به وَتَنم!
صدای پایِ من
در کوچههای پیچدرپیچِ خیال،
میرقصد.
وَتَن،
خانهایست با پنجرههای باز،
که سیمرغش
در حلقهی زمان
هر روز
بازمیآید.
بغلم را پوشیده ام
چقدر تن خور بدنم است.
صدیقه بیگلری
وقت تنگ بود ،بوسیدمش
انقلاب شد ..
صدیقه بیگلری
تَورم از لبانم بردار،
تحریمِ بوسه هایمان بیست ساله شد..
عکاس
آلبوم را ورق میزنم،
در همه یِ عکس ها تنهام
کاش عکاس ِ خیال بودم،
خیال تو را
کنارم پی در پی عکس می انداختم...
های زمستان!
همین که یخ ها را
از روی ِ کبودی های زیر چشمانت کنار بزنم
بهار سبز می شود ..
موهایم رنگ صبح به خود گرفت ،برگرد!
بی تو،
بی تو چقدر ثانیه ها سال اند..
چه بغل هایی که در تابوت تنم پوسید
و
بوسه هایی که در غلاف ِ لبانم جا ماند
ظهور کن!
تا مومن شوم به غارت بغل هاُ
تیغ بوسه هایم..
دوست دارم آرزوهایم را روی لبانت نقاشی کنم
هر بار که بخندی،
آرزویی در چال گونه ات میافتد
و
برآورده میشود.
صدیقه بیگلری
موهایم رنگ صبح به خود گرفته،
برگرد!
صدیقه بیگلری