سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
خنده هایت را قدر بوسه هایتو سکوتت در تعلیق راقدر صدایت در آواز،دوست می دارم.و در ندیدنتچه فرق می کندکه بگویم دلم بیشتر برای چه تنگ استوقتی دلمبرای تو تنگ است....
خواستم بگویم دوستت دارماما جمله ها ابترندپشت این ظاهر بی خیالدو چشم خیسشوری انتظار را شره می کنندغمگین نیستمخسته[بودم و حالا] نیستمشادمکه داشتن و داشته شدنرویداد دو سویه شادی ستبیش از هر آنچه بگویمدلتنگمآخر در دست های دوستت دارم«ای کاش» لانه کردهمی گویم:ای کاش از این خیابانای کاش از این گذرای کاش روی این نیم کتپشت ویترین آن دکاناین سوی پنجرهرو به منظره خیس خیابانانگشتانتسرنوشت رها مانده انگشتان مرابه ...
شباشک زهره می چکدبرگونه های ماهتلخند خاطره ای خوشکه خوش نماندافیون خواب را به کامم چکانده استتصویر سرد دیوار روبرورویای کودکانه پرواز راخمیازه می کشدتا انجماد خوابو رهاییزین آه بی پناهیک پلک فاصله استهرچند یاد توبیداری هزار روز خسته رابیچاره می کند....