سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
از برای تو، دست از دنیا کشیدم تو نیز دست از من کشیدی!بد جور باختم!اکنون نه تو را دارم، نه دنیا را...شعر: چیا هلگوردترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
چرا دروغ بگم؟واقعیت اینه که تقریبا به هر کس تو زندگیم اعتماد کردم ، باختم!...
مات بازی نگاهت شدمانگار کیش شده به دنیا امده امدست از این دنیا بریدم انگار که اغفال شدمعاشق معشوق شدیم ولی چه زیبا انکار شدمدست به سکوت زدم تا که دور از اندوهت کنمفارغ از اینکه گم در چاله اندوهت شدمهرچه نزدیک تر شدم دور تر شدمباختم به بازی و مایوس تر شدم......
من جایی باختم که فکر کردمدارم به آرزو هام میرسم! ...
باختم هر چه کنار تو بدست آوردمبه طلا دست زدم بعد تو ، خاکستر شد...
باختم!صادقانه می گویمشرمم رابه چشم هایشقلبم رابه حرف هایشو عمرم رابه وعده هایشاوکه ترکم کردناگهان خودم را هم باختممنِ مال باخته یِ دلباخته یِ خودباخته،شایدباورتان نشوددوستش دارم هنوز...
من زندگیم ک هیچیخودمو بت باختم...
Jai perdu quelque part Je pensais que jallais prendre à mes souhaits...من درست جایی باختم کهفکر میکردم دارم به آرزوهام میرسم......
دو بر هیچ.به چشمانت باختم...
در صفحه ی شطرنج زندگی همه ی مهره های من مات مهربانی تو شدند و من قلبم را به تو باختم...