متن بادصبا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بادصبا
در کوچ پرستو ها، من همسفرت ؛ بودم
یک لحظه نگاهم کن ، من دربدرت ؛ بودم
ای هست تو درمانم ، بی تو ؛ پی درمانم
چون مرغِ غزلخوانی، مست نظرت؛ بودم
جانا تو بگو جانم ، جان را ؛ که تو جانانی
دائم سر کوی تو ، من...
می شود! این خستگی
دور از چشمم شود
در تمام کوچه ها
عطر گلها پر شود
جای غمها، لحظه ای
دلخوشی ، مهمان شود
تیرگی و روشنی
کم کمک در هم شود
می شود!حرف دل و
گفت با یک برگ گل
یا که در آن دورها
خوش نشست با یاد...
دشت رویا پر شده از بوی تو
بوی تو جادو نموده کوی تو
رو گشاده نرگس و یاس سفید
صبحگاه با عشوه ی ابروی تو
اشک می بارد ، ز چشمانِ بهار
باز هم ،از طره ی هندوی تو
دامن سبز چمن ، پر غلغله
بید مجنون حسرت گیسوی تو...
می نویسم، از غم ؛ پنهانِ دل
از شبان تیره و سوزان دل
از سکوت جان کُش و تنهایی ام
از ی دنیا ، درد بی درمان دل
از جگر خونی که بر جانم فتاد
می نویسم هر سحر قربان دل
بادصبا
در خیالم ، روی تو ؛ غم را پریشان می کند
همچو ابری،دشت دل را پر ز باران می کند
خیس و زیبا می شود صحرای دل با یاد تو
بغض می گیرد دلم ، آرام طوفان می کند
چتر می بندم ، که بارانت ، بریزد بر تنم
ذره...
بدون تو لب خندان نخواهم
خوشی در ملک این دوران نخواهم
دلم خوش می شود با بودن تو
بدون تو دلی شادان نخواهم
نگارا ! نازنینا ، بی تو ؛ هیچم
به جز تو من دگر جانان نخواهم
بیا ، سوی من از روی محبت
که دیگر،بی تو؛ هم پیمان...
دوست دارم،به چمن سرو روانم باشی
یا بهاری، به دل همچو؛ خزانم باشی
این دلِ سوخته را،رخنه کنی؛در جانش
ساقی، نابِ غزلهای زبانم ؛ باشی
همچو آن ساعتِ بی تاب، به روی دیوار
تا سحر ، منتظر و بس ؛ نگرانم باشی
می شوم، همره تو؛ تا در میخانه ی...
می خواهمت به جان
در دل تویی نهان
ای حسرتت به دل ،مشک ختن تویی
چشم تو نرگسان،زیبای من تویی
مرز جنون من
رویای و عشق من
دارم تو را به دل دلدار مهربان
در شور هر غزل
نام تو هست عیان
رسوای عالمم، بی نام و بی نشان
خواهان...
به سیما و لبِ لعلِ تو ؛ سوگند
دلم ، گشته؛ به دیدارِ تو؛ خرسند
به نازِ، هر دو چشمانِ خمارت
شدم عاشق، به لبخند؛ تو دلبند
به حسن و آن همه زیبایی تو
نگاهم، با نگاهت ؛خورده پیوند
بادصبا
صبح صادق شد عیان، پنهان نباشد یار ما
یار ما در بدر کامل گشته او دلدار ما
عاشقان کوی لیلا دیده ام بی پا و سر
جان دهند در پای لیلا کو دل بیدار ما
بادصبا
گفتی: که دلتنگ توام،گفتم:نمی خواهم تو را
گفتی:توراخواهم به دل،گفتم: برو ای بی وفا
گفتی: بیا سوی دلم ،دل دل نکن نامهربان
گفتم: کجا بودم مگر ، لب می گشایی از جفا
گفتی:شدی دور از برم،چون قایقی همراه باد
گفتم: شکسته قلب من ،این غم ندارد انتها
گفتی:اگر چه دلبری،دل...
بی تو،تنها مانده ام؛در خلوتِ خود مهربان
یارِمن،سازِ خوشِ،گیتار شد؛ در هر زمان
دل که می گیرد ، ولی با تو کنم درمانِ دل
از فراقت، می سرایم، من؛ غزل ها در نهان
بادصبا
ترانه ای را
بارها می توان گوش داد
و تورا
دوست داشت
و به جان مهمان کرد
ای ترانه باران
بادصبا
باور نمیکنم که جهانم چه بی تو نالان است
به کنج دل نشسته غمت بیصداومهمان است
امان ز عشق جگر سوز و آه و حسرت دل
که در هوای تو این دل به غم پریشان است
بادصبا
نیستم همراه هر، آشفته حالی ؛ ربّنا
اهل دردم ، عشق داند ، روشنی؛ در هر بلا
تو خدایی کن،درون سینه ام ؛ محرم تویی
خوب معنا کرده ای،ای جان عشق قل انما
ناخدایان، گر خدایی می کنند بیگانه اند
با منی که راهی دریای عشقم از وفا
رهنمونم گشته...
قلب من
دنبال نگاه تو است
بی دلیل
در قلب منی
بادصبا
بیدار دلان ، عاشق لیلا به شبِ تار
تا وقت سحر ، در نگه یار گرفتار
افتاده به ره ، ساقی و مطرب پی لیلا
از پیچِ دو زلفش ، سرِ عشّاق؛ سرِ دار
گلبانگِ خوشِ عشق، که آید؛ به دل و جان
دلها، همه دلباز ؛ سحر عاشق دیدار...
حال مجنون دیده ام، دیگر نمی پرسم خبر
از خودو ازحال دل ، حیران شدم ؛ سوی دگر
راهی صحرای غربت ، گر چه رفتم بی صدا
می کنم در عشق پنهان خودم ؛ با دل سفر
ناخدای تن ، اگر باشد ؛ دل شیدای من
می برم جان را...
تویی تا ناخدای دل ، ندارم ؛ غم ز طوفانی
به عشقت می روم دریا، به دل تنها تو فرمانی
میان موج بی تابی،به خود می پیچم؛اما شاد
روم ،بر ساحل عشقت ؛چو دردم را تو درمانی
اگر ،بر من ، بتازد غم ؛ دلم ؛را ناخدایی هست
که سکان...