شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
حالم بده کجایی توقاتل این تنهایی شو...
ای کاش میشدکه منم مث تورفتارکنم خیلی راحت برم وعشقت انکارکنم امانه من واسه عشق خیلی ارزش قائلم حتی اگه یادتوبخوادبشه قاتلم...
تویه مردکشتی وبه نظرم یه قاتلی گل من گندزدی توبه حس پاک عاشقی...
دست از جان شستیم به سکوت قاتل به هزار گونه در فریاد ......فیروزه سمیعی...
دائم خیسه دوچشام آهای دل عاشقم بامرورخاطرات میخوای بشی قاتلم...
تا نگاهم بکنی از هیجان خواهم مُردآنکه با چشم خود آدم بکشد قاتل نیست...
کودک درونم به قاتلی تبدیل شده....بعد تو هر کسی که می آید او را می کشد......
مثلا خنده تو قاتل جانم بشوداین دل انگیز ترینقتل جهان خواهد شد!...
شده ای قاتل جانحیف ندانی که ندانی...