پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پاییز با مهر آبان به آذر لنگان لنگان گذشتتا خود را به آغوش دل یلدا بسپاردو ماه زندانی در آسمان شب یلدای زیباواسطه ای شود میان فصل سردیو فصل تنهاییو من آن مجنون بی خواب تمام شبمی خواهم فال حافظ بگیرمتا بدانم هست آیامیان من و تو نشانی از عشقشب طولانی است و مهرم به تو بسیارجلال چراغی (اشک)...
آبان را با مهر تو می گذرانم با ترانه ای روح نواز در یک روز بارانی همه فصل ها رهگذرند اما تو همیشه در دلم ماندگاریجلال چراغی (اشک)...
پاییز کهنسال مااز مهرش گذشتتا آخرین آبان قرن رابه آغوش بکشدجلال چراغی (اشک)...
مهر . . .پاییز . . .فصل رویدن تودر نسیمی سردبا شمیم خاک باران دیدهو طعم گس خرمالوصدای هیاهوی باددر بی سروسامانی برگبا جنبش ترانه ها از سینه ی خاکفصل روییدن تو در جهانی زردپاییز، به شوق قدم هایترنگ عوض کرد و بهاری شدو بوسید دستان پر مهر مادرو پیشانی پر چین پدرت راای کاش می توانستمبلور اشک شوق مادرت رابه تمنای باران غم دیدهتزریق میکردم . . .و سجده ی شکر پدرت رابه آسمان پیوند می دادمکاش میشد تولدت را تکثیرکرد ...
برای جنون مجنونیک خال لب لیلی کافی بوداما تو هر دو را داریهم خال لب هم چال گونه...