پاییز با مهر آبان به آذر لنگان لنگان گذشت تا خود را به آغوش دل یلدا بسپارد و ماه زندانی در آسمان شب یلدای زیبا واسطه ای شود میان فصل سردی و فصل تنهایی و من آن مجنون بی خواب تمام شب می خواهم فال حافظ بگیرم تا بدانم هست...
آبان را با مهر تو می گذرانم با ترانه ای روح نواز در یک روز بارانی همه فصل ها رهگذرند اما تو همیشه در دلم ماندگاری جلال چراغی (اشک)
پاییز کهنسال ما از مهرش گذشت تا آخرین آبان قرن را به آغوش بکشد جلال چراغی (اشک)
مهر . . .پاییز . . . فصل رویدن تو در نسیمی سرد با شمیم خاک باران دیده و طعم گس خرمالو صدای هیاهوی باد در بی سروسامانی برگ با جنبش ترانه ها از سینه ی خاک فصل روییدن تو در جهانی زرد پاییز، به شوق قدم هایت رنگ عوض...
برای جنون مجنون یک خال لب لیلی کافی بود اما تو هر دو را داری هم خال لب هم چال گونه