پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رفته اند به جنگی نابرابر .تو و خال لب و لشگر گیسووانت در مقابلمن بیچارهکه فقط یک نفرم ....
چال گونه،خال لب،ابرو کشیده،دست نرم این همه ابزار قتالهبه یک جا لازم است؟...
به خال لب..به چشمان سیاهتو رعدوبرق موی و روئ ماهتپر کاهی نکرده رحم و بستئ..دل من را به رگبار نگاهت!!!!!!...
هست صد دیوار اما شانه چیز دیگری ستگریه دارم، شانه ات، دیوانه! چیز دیگری ستکلبه دنجی برایم نیست، من هم می رومحتم دارم گوشه ی میخانه چیز دیگری ستکم تبارز می دهد بار غمم را خانه امای غزل! غافل مشو زولانه چیز دیگری ستشعر یعنی: خط و خال و هیچ دیگر غیر ازینشعر یعنی: دلبر مستانه چیز دیگری ستگفتمش جانانه ام، گفتا بگو عشقم، ولیجان من! جانان من! جانانه چیز دیگری ستگفتمش مجنون شدم، لیلای من! با خنده گفتعشق یعنی حرف مفت، افسان...
با آن خال لبت نقطه ای و بگذاربر آخرین سطر پریشانی هاارس آرامی...
برای جنون مجنونیک خال لب لیلی کافی بوداما تو هر دو را داریهم خال لب هم چال گونه...
چال ِ رو گونت ؛ آره خودش دردسرهمن عاشق دردسرم نذار سر به سرمخال ِ لب تو ؛ آره خودش نقاشیهمن عاشق نقاشی ام ببین در به درمتیکه تیکه میشه قلبم وقتی عطر شال تورو میفهممچقدر حالم عجیبهدونه دونشو میبافم موهاتو وقتی که خیلی کلافماین یه حس عجیبه......