پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می گویند همه چیز مادری اش زیباست سرزمین مادری زبان مادری مهر مادری اما این وطن پر مهر با زبان عشق قلب خود را نامی دگر نهاده است، خانه ی پدریو ما در خانه ی پدری، به زبان مادری، لالایی عشق می خوانیم برای وطن...
غم در آنجا فروکش می کندآفتابش پرنور تر از همه جاستبرف های زمستانش گرمی شن های ساحلی تابستان را دارددیوارهایش بلند و مستحکم تا زمانی که چراغش روشن است,سفره اش گرم استجاده اش همواردروازه هایش بازجنگلش سرسبزو درختانش پربارقطعا تکه ای از بهشت آنجاستخانه ی پدری را می گویم.....
تاکِ خانه ی پدری، پیچیده اینجا و آنجا سبز واریسِ ساقِ پاهایم...
بگذار برگردمهمانجا کهدلم را جا گذاشتمبروم دلم رااز کنارچرخ خیاطی مارشال مادر م بردارمآفتاب بیداد می کندبگذار برگردمسایه ام را از کنار سرو قامت پدرم بردارمدستم کنار باغچه ریحان مادرم جا مانده استبگذار برگردم دست و عطر زندگی را از آن باغچه دلگشا بردارم بگذار برگردمهمان جا که دلم را جا گذاشتمهمان جاییکه پدرم می گفت دختر معنی نمی دهد اینهمه بخنددبگذار برگردم بروم آخرین قهقه های بلند زندگیم را بردارمبگذار برگردم همانجا که د...
راستی کعبه ی دیگریست که می توان هر روز بارها و بارها بر گردش چرخید و هر بار با دیدن روی پدر و مادر خداوند را عبادت کرد و شکر و ذکر گفت،در نگاه به چهره هایشان می توان نمود خداوندرا روی زمین دید،لبخندشان تو را به بهشت بکر می برد،سفره شان همیشه سخاوتمندانه گسترده است،دست هایشان تا همیشه بخشندهدلخوش یک سلامند و یک دیدار ساده،با آنها عروج می کنی به ملکوتی که آرزویش را داری و صدای خدا را به گوش جان می شنوی وقتی برایت زمزمه می کنند،نامت را که صدا می...