پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
این روزهاتمام عسل هاطعم پیاز می دهندخرسِ خفته!چیزی از دست نداده ای !!«آرمان پرناک»...
چه کنم؟دل به که بندم؛به کجا روی کنم!بازگو، ای به کنار دگریخفته ی من.......
خفته ها! زنگ چیز خوبی نیستشیشه ها! سنگ چیز خوبی نیستوصله ها را به من بچسبانیدبه شما انگ چیز خوبی نیستهای! عاشق نشو نمی دانیکه دل تنگ چیز خوبی نیستکری از پیش یک سه تار گذشتگفت: آهنگ چیز خوبی نیستگفته بودی شهید یعنی چهپسرم! جنگ چیز خوبی نیست....
پس از لحظه های درازبر درخت خاکستری پنجره ام برگی روییدو نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاندو هنوز منریشه های تنم را در شن های رویاها فرو نبرده بودمکه براه افتادم...
معلم هدفت عشق است و ایثارهزاران خفته از عشق تو بیدارروزت مبارک...