پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گفتمش:《ای مه، کجایی؟》 گفت: 《در هَنگ ِ تو اَم》گفتمش:《ای مه، چه رنگی؟》 گفت:《همرنگ تو اَم》گفتمش:《ای مه، چنین خونین تو از بهر چه ای؟》گفت:《گشتم کشته ای صد پاره، در جنگ تو اَم..!》هر شب ِ شَر، سر سودایِ سحر، حال تو بود...گفتمش:《ای مه، چه حالی؟》 گفت:《دلتنگ تو ام》.....
دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه ایام دل آدمیان است...
لحظه خونین شدن قلبمیادت هست؟وقتی که پنجه انداختیبه رفتن...