پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ریچارد براتیگان:بعضی وقت ها همه ی زندگی آدم فقط به قهوه بند است و همه ی صمیمیتی که با یک فنجان قهوه به دست می آید ....
ریچارد براتیگان :نمی شود به عقب برگشت و گذشته را از نو ساخت، فقط می شود با آن کنار آمد....
ریچارد براتیگان :هر چه بیشتر احساس تنهایی کنی ، احتمال شروع یک رابطه احمقانه بیشتر میشود....
ریچارد براتیگان:آخرین حیرت زمانی است که پی می بریدیگر چیزی تو را به حیرت وا نمی دارد ......
من نمی خواهم دخترم تحصیل کرده شود. من فکر می کنم که زنان باید فقط تزئینی باشند....
حرف تو که می شود،من چقدر ناشیانهادعای بی تفاوتی می کنم!...
عجیب است که چطور چیزهای ساده در زندگی ادامه پیدا می کنند در حالیکه ما مشکل پسند می شویم....
من به مدت سی یا چهل سال در مورد موضوعات فکر می کنم پیش از اینکه آنها را بنویسم....
یک روز زمان خواهد مرد و عشق آن را دفن خواهد کرد...
همۀ ما جایی در تاریخ داریم. جای من در ابرها است....
سلامِ خوبی دادم ؛ولی او خداحافظیِ بهتری کرد !...
آه! تو یک کپی هستی از تمام شکلات هایی که تا حالا خورده ام...
اسکیموها همهٔ عمرشان را بین یخها سر میکنند اما هیچ تکواژهای برای یخ ندارند....
یک واژهدر انتظاربهمنی می شوداز واژگانی بیشتر،آنگاه کهدر انتظارزنی هستی....
دلم می خواهد موهایتمرا بپوشاندبا نقشه ی سرزمین های جدیدتا هرجا که می رومبه زیبایی موهای تو باشم...
و شکارچى مهربانى دارد مى آید که اسلحه اش تنها یک گل سرخ است....