متن بلوط
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بلوط
🔹🔷💠
🔷
💠
روزی زمستانی بود. زیر درخت بلوطی نشستم و به تنه آن تکیه دادم.
درخت، داستان خویش را به نجوا گفت:
«دانهای بلوطی بودم، بر بلندترین شاخه درخت مادرم. روز مقدر، با تندبادی فرو افتادم و به شیاری درغلتیدم.
روح زمین، در من جنبشی افکند و رستن آغاز...
مثل بلوط
اسیر بغض شبم از سحر خبر داری؟
به سمت واحه بی تابیم گذر داری!
من از قبیله سرو وصنوبر و کاجم
دوای زخم به جامانده از تبر داری؟
بهانه جوی کویرم اگرچه باران نیست
بگو بگو چه کنم؟ چاره ای اگر داری
بناست مثل بلوطی به آتشم بکشند...
زاگرس
تردیدی را
مهمان دردهایم کرد
و درختان بلوطش
بوی دلتنگی خاطراتی گرفتند
که در مسیر زاگرس جا گذاشته بودم
نسرین حسینی
بلوط
شکست ،
تختخواب شد
شبها صدای گریه ای
میاید