پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یک نکته ای گویم تو را، درگوشی و پنهانی ،،ای زلیخا، اینجا تمام یوسفان شهر زشتندارس آرامی...
می دانم زشت هستم. اما جنایت اصلی زشت بودن من نیست؛ بلکه داشتن همان احساس شکننده، همان ظرافت روحی است که یک آدم زیبارو دارد و هر لحظه مورد ستایش قرار می گرد و روحش آرام می گیرد ومن طغیان زده و موجی خروشان رها می شوم.آیا در آسمان ها عدالتی می بینید؟...
یکبار هم تو خونه گفتم خدایا من چقدر زشتم، بابام از اونور گفت شانست خوشگل باشه خب پدر من لااقل تو تایید نکن...
این زندگى نیست که زیباست، این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مىبینیم ...دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى نقص نباشید، از چیزهاى کوچک زندگى لذت ببرید. اگر آنها را کنار هم بگذارید، مىتوانید کل مسیر را با خوشحالى طى کنید ......
وقتی نباشی، زندگی زشت و پلید استآیینهام غیر از تو زیبا یی ندیده ست...
خیلی دوست داشتم خوشگل میبودم که الان بگم:این زیبایی چیزی جز بدبختی واسه من به ارمغان نیاوردهولی متاسفانه هم زشتم هم بدبختمعنی ارمغانم نمیدونم چیه :)...
سال ها بعد می فهمیآنچه به تو بر نمی گرددجوانی و زیبایی نیستآنچه به تو بر نمی گرددمنم که تو را پیر یا زشت هم می پرستید...